عشق

هر چیزی در باره عشق

عشق

هر چیزی در باره عشق

سخنان بزرگان در باره اعتماد در عشق و زندگی


اطمینان و باور، چیزی نیست که آن را در بیرون از خود بجوییم و به سوی آن، دست دراز کنیم.((آنتونی رابینز)) 

ترس، شک و تردید و نبود اطمینان و باور، هرگز نتایج چندان گهرباری ندارند و نخواهند داشت.((آنتونی رابینز)) 

به یاد داشته باشید، باور، اطمینان و قطعیت، یک مهارت و توانایی است که هرچه بیشتر آن را تمرین کنید، هر بار می‌توانید با سادگی بیشتری به آن دست یابید.((آنتونی رابینز)) 

اطمینان، باور و قطعیت، مانند تیغ دولبه‌ای است که می‌تواند نتایج وارونه و ناسازگاری ایجاد کند.((آنتونی رابینز)) 

اگر بر این باورید که فرد باهوشی هستید، سبب آن، این است که چارچوبهای مرجع روشنی را در ذهن خود، پویا می کنید که این احساس اطمینان را نیرو می بخشد.((آنتونی رابینز)) 

به هیچ شوهری و هیچ زنی و هیچ یاری اعتماد نیست که اعترافات آدمی را بشنود.((والت ویتمن)) 

کسی که خود را بزرگ می پندارد، اعتماد چندانی ندارد که همنوعانش او را بزرگ شمارند. او می ترسد نظری که درباره ی خود دارد با نظرهایی ترکیب شود که همنوعان اش نسبت به او دارند.((فرناندو پسوا)) 

هر کس اطمینان به دست آورد که همنوعان اش او را ارزشمند می شمارند، هراسی از آنها به دل راه نمی دهد.((فرناندو پسوا)) 

هیچ پیروزی ای آینده ی ما را در نظر ما مشخص نمی سازد و نمی تواند باعث اعتماد ما به آینده ی دور و درازی باشد.((آندره موروا)) 

فن و هنر پیری آن است که انسان سالخورده خود را به منزله ی تکیه گاه زندگانی و به منزله ی مرد مورد اعتماد نسل های آینده قرار دهد، نه اینکه خود را در برابر جوانان به منزله ی یک دشمن و رقیب نمایان سازد.((آندره موروا)) 

مدیر واقعی و حقیقی به بشریت اعتماد نمی کند، اما به چند تن از مردان به تمامی اعتماد می کند.((آندره موروا)) 

در دنیا عده ی اندک شماری یافت می شوند که می توان به آنها اعتماد کرد؛ باید گشت و اینها را یافت.((آندره موروا)) 

در ادبیات نیز مانند عشق نمی توان به گزینش دیگری اعتماد کرد. باید که مؤمن و معتقد و وفادار باشیم نسبت به آنچه که طبع و اندیشه ی ما می پسندد.((آندره موروا)) 

یک عشق بزرگ، به موجودات بسیار ساده قدرت و قابلیت تیزهوشی، از خودگذشتگی و اعتماد و اطمینان خاص می بخشد.((آندره موروا)) 

امید و رویای یک مرد عمل این است که در زمانهای بی نهایت دشوار و در موارد پیچیده و سخت، نسبت به ادراک حیوانی و هوش فطری خویش اطمینان خاطر کامل به دست آورد.((آندره موروا)) 

برای اینکه بتوانم در مسیر زندگانی با اطمینان خاطر گام بردارم و عمل کنم، میل فوق العاده ای دارم که بدانم چگونه می توان بین حقیقت و غیر حقیقت، راست و دروغ و درستی و نادرستی تفاوت قایل شد.((دکارت)) 

برنامه ریزی برای آینده، نگرانی و عدم اعتماد را کاهش می دهد.((اسپنسر جانسون)) 

چه نیکو است که آدمی مورد اعتماد باشد.((جان اشتاین بک)) 

باید صحرا را دوست داشت، اما هرگز کاملاً به آن اعتماد نکن؛ چون صحرا محک مردان است. هر گام آنها را احساس می کند و کسی را که سربهوا و گیج باشد خواهد کشت.((پائولو کوئیلو)) 

گرفتاری این دنیا از این است که نادان از کار خود اطمینان دارد و دانا از کار خود مطمئن نیست.((برتراند راسل)) 

بی نظمی در کار بدتر از بی خبری از آن است. در کار های زندگی باید به خود اعتماد داشت و بس.((بنجامین فرانکلین)) 

کسی که به پشتکار خود اعتماد دارد، ارزشی برای شانس قایل نیست.((مثل ژاپنی)) 

مردمان را عیب نهانی آشکار مکن که ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد.((سعدی)) 

به همه اعتماد داشتن خطرناک است، به هیچ کس اعتماد نداشتن خطرناکترین است.((آبراهام لینکلن)) 

تمام وعده ها و نویدهای دنیا فریبی بیش نیست و بهترین دستور زندگی این است که اعتماد به نفس داشته باشی و در پرتو سعی و تلاش خود به مقامی برسی.((میکل آنژ)) 

هر چقدر کارتان را بهتر انجام دهید، خودتان را بیشتر دوست خواهید داشت و اعتماد به نفس تان نیز بیشتر خواهد شد.((برایان تریسی)) 

راحت طلبی، دشمن شماره یک شهامت و اعتماد به نفس است.((برایان تریسی)) 

در هر زمینه ای هر چه بیشتر یاد بگیرید و دانش خود را بالا ببرید، اعتماد به نفس تان نیز بیشتر می شود.((برایان تریسی)) 

ایستادگی در برابر سختی ها در شما اعتماد به نفس ایجاد می کند و توانایی شما را نیز افزایش می دهد.((برایان تریسی)) 

عقل بی عاطفه خطرناک است و عاطفه بدون عقل، قابل اعتماد نیست. آدم کامل آن است که هم عقل دارد و هم عاطفه.((ویلیام تن)) 

هر چه بیشتر بر بار حافظه بیفزایید، حافظه تان قویتر می شود و هر چه بیشتر به آن اعتماد کنید، قابل اعتمادتر می گردد.((توماس دوکوئین)) 

در برخی از موارد، فریب خوردن بهتر از بی اعتمادی است.((سرنگ)) 

هرگز به احساساتی که در برخورد اول با کسی پیدا می کنید نسنجیده اعتماد نکنید.((آناتول فرانس)) 

کسی که به خود اطمینان دارد به تعریف کسی احتیاج ندارد.((گوستاولوبون)) 

اگر به کسی اعتماد نداری از او دوری کن.((ناپلئون بناپارت)) 

کودکان اعتماد می کنند، زیرا هرگز شاهد خیانت نبوده اند. معجزه آنگاه رخ می دهد که این اعتماد را در نگاه پیری فرزانه ببینیم.((بوبن)) 

افراد و مدیرانشان برای اطمینان از انجام درست کارها به میزانی سخت کار می کنند که هرگز وقت ندارند ببینند آیا کارهای درست را انجام می دهند یا نه.((استفان کاوی)) 

بهترین دستور زندگی این است که اعتماد به نفس داشته باشید.((میکل آنژ)) 

هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن: اعتماد، قول، رابطه و قلب؛ زیرا اینها وقتی می شکنند صدا ندارند، اما درد بسیاری دارند.((چارلز دیکنز)) 

به پزشک خود ایمان داشته باشید و به گفته هایش، که جز دارویی شفا بخش نیست، اعتماد کنید و جرعه ی تلخ او را با خاطری آسوده سرکشید.((جبران خلیل جبران)) 

آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است.((اوستن)) 

پیروزی های کوچک به اعضای کم استعدادتر تیم کمک خواهد کرد تا اطمینان کسب کرده و موفق شوند.((جان ماکسول)) 

اگر کسی با اطمینان به سمت رویاهایش به پیش برود و بکوشد تا آنچنان زندگی کند که همیشه تصورش را کرده است، با چنان موفقیتی به آنها خواهد رسید که در زمانهای عادی، دست نایافتنی به نظر می رسد.((هنری تورئو)) 

هیچ میزان توانایی شخصی نمی تواند عدم اطمینان را جبران کند.((واین اشمیت)) 

تنها، کسی که هنر دارد و کاری از او ساخته است می تواند به فردای خویش اطمینان کند.((سعید نفیسی)) 

به شخصی که به هیچ کس اعتماد ندارد اطمینان نداشته باشید!((ویلیام شکسپیر)) 

در وجود مردم به دنبال عیب نگرد که رسوایشان کنی و خودت را بی اعتماد.((سعدی)) 

اگه خدا تو رو لبه ی پرتگاه برد بهش اعتماد کن؛ یا تو رو از پشت می گیره، یا بهت قدرت پرواز می ده.((؟))

اعتماد به نفس ضرورتاً تضمین کننده ی موفقیت نیست، اما عدم اعتماد به نفس به یقین باعث شکست می شود.((آلبرت بندورا)) 

به آدمها اعتماد کن تا با تو صادق باشند.((رالف والدو امرسون)) 

نشاط و خوشدلی، اعتماد به نفس شما را تقویت و زندگی را دلپذیرتر می سازد و باعث می شود که اطرافیان شما شادی بیشتری را احساس کنند. خوشدلی به معنی خوش خیالی و فرار از مشکلات نیست، بلکه نشانه ی هوش و ذکاوت شما است.((آنتونی رابینز)) 

عشق، عشق می آفریند. عشق، زندگی می بخشد. زندگی، رنج به همراه دارد. رنج، دلشوره می آفریند. دلشوره، جرات می بخشد. جرات، اعتماد می آورد. اعتماد، امید می آفریند. امید، زندگی می بخشد. زندگی، عشق به همراه دارد و عشق، عشق می آفریند.((مارکوس بیکل)) 

همیشه به خود اعتماد داشته باشید. اگر یک بار کاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم می توانید.((آنتونی رابینز)) 

آنچه فرد تحصیلکرده را از فرد خودآموخته مشخص می سازد، وسعت دانش نیست، بلکه مراتب گوناگون نیروی حیات و اعتماد به نفس است.((میلان کوندرا)) 

آیا شما موفق خواهید بود؟ بله حتما، بله حتما! با اطمینان نود و هشت درصد و هشت و سه چهارم درصد.((دکتر سوئز)) 

دی رفت و باز نیامد، فردا را اعتماد نشاید، حال را غنیمت دان که دیر نپاید.((خواجه عبداله انصاری)) 

بالاترین پیمانی که می توانیم با دوست خود ببندیم این است: "بیا تا ابد اعتماد بین ما حاکم باشد."((رالف والدو امرسون)) 

با رشد یقین و اطمینان، شادمانی رشد می یابد و با رشد شک و تردید، تنش، بی قراری و بدبختی. شک و تردید در نهایت به رنج و عذاب و نگرانی می انجامد.((اشو)) 

پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.((گوته)) 

هیچ کس به تصویر نقاش اعتماد نمی کند، اما مردم عکس را باور می کنند.((انس آدام)) 

بزرگترین موفقیت عبارت است از اعتماد یا سازش کامل بین اشخاص صمیمی.((رالف والدو امرسون)) 

تمام چیزی که در این زندگی لازم دارید بی خبری و اعتماد به نفس است و موفقیت حتمی است.((مارک تواین)) 

به خویشتن اعتماد کن، آنگاه راه زندگی را خواهی یافت.((گوته)) 

به آدم اعتماد کنند، بهتر از آن است که به آدم محبت کنند.((جرج مک دونالد)) 

هرگز فواید بلندمدت قابل اعتماد بودن را دست کم نگیرید.((جان ماکسول)) 

قابل اعتماد بودن چیزی فراتر از پذیرش مسئولیت است. پذیرش مسئولیت باید با قضاوت درست همراه باشد.((جان ماکسول)) 

اگر کسی پیوسته دستور کارش این باشد که منافع خودش را مقدم بر منافع تیم بداند، غیر قابل اعتماد بودن خود را ثابت می کند.((جان ماکسول)) 

قابل اعتماد بودن فراتر از توانمندی تنها است.((جان ماکسول)) 

زیانبارترین احساس پس از شکست، از دست دادن اعتماد به نفس و مشکوک شدن به توانایی و صلاحیت خویش است.((جان ماکسول)) 

زندگی برای هیچ کس آسان نیست. اما که چه؟ باید پشتکار و از همه مهمتر اعتماد به نفس داشته باشیم. باید باور کنیم که هر یک برای انجام کاری استعداد داریم و آن کار باید انجام شود.((ماری کوری)) 

هر بار که در برابر ترس می ایستید، قدرت، شهامت و اعتماد به نفس پیدا می کنید. باید کاری را انجام دهید که فکر می کنید نمی توان انجام داد.((النور روزولت)) 

اگر خود به خویشتن اعتماد ندارید، دیگران هم به شما اعتماد نخواهند کرد.((جان ماکسول)) 

کارکنان لغزش های صادقانه را تحمل می کنند، اما اگر به اعتمادشان آسیب برسانید، دیگر به سختی می توانید اعتماد آنها را به دست آورید. می توان سر رئیس را شیره مالید، اما نمی توان سر همکاران و زیردستان را شیره مالید.((مدیر عامل پپسی کولا)) 

کارکنان لغزش های اتفاقی را به شرطی که بر اساس توانایی رهبر باشد و او را در حال رشد و بالندگی ببینند، می بخشند. اما به کسانی که در منش خود مرتکب لغزش می شود اعتماد نمی کنند.((جان ماکسول)) 

بزرگترین توانایی، قابل اعتماد بودن است.((کورت برگ وال)) 

به هیچ دسته کلیدی اعتماد نکنید بلکه کلید سازی را فرا بگیرید.((آنتونی رابینز)) 

اعتماد به تدریج می آید و یکجا می رود.((موار دفاست)) 

عشق همیشگی است، این ما هستیم که ناپایداریم. عشق متعهد است و مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است، اما مردم نیستند.((لئوبوسکالیا)) 

به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.((ویلیام شکسپیر)) 

جایی که اعتماد نیست، سخن بیهوده است.((فرانتس کافکا)) 

از ارسطو پرسیدند بهترین سخن کدام است؟ در پاسخ گفت : آنچه موافق عقل باشد، گفتند پس از آن چیست؟ گفت : سخنی که شنونده بپذیرد، گفتند بعد از آن چه؟ گفت : سخنی که از سرانجام آن اطمینان داشته باشیم که ضرری متوجه ما نخواهد ساخت، گفتند بعد از آن چیست؟ گفت : اگر سخن یکی از این سه شرط را نداشته باشد از صدای چهارپایان پست تر است.((از قابوسنامه)) 

معمولاً به گدایان و بینوایان که ریزه خواران دیگرانند، چند شاهی می دهیم و گمان می کنیم به آنها کمک کرده ایم، نمی دانیم که با این کار، آنها را بدبخت تر و رشته گدایی را به گردنشان محکم تر می سازیم. چه خوب [ بود ] اگر حس اعتماد و استقلال را که در آنها به خواب رفته بیدار می کردیم و راه زندگی را پیش رویشان می گذاشتیم.((لردآویبوری)) 

نداشتن انعطاف یکی از بدترین نقطه ضعف ها است. می توانید بیاموزید که شتابزدگی را کنار بگذارید، ترس را با اعتماد به نفس و تنبلی را با نظم و انظباط جایگزین کنید. اما برای سرسختی و انعطاف ناپذیری ذهن پادزهری وجود ندارد. این خصلتی است که باعث می شود شخص با دست خویش گور خود را بکند.((؟)) 

رایزنی که کار اجرایی می کند، قابل اعتماد نیست.((اُرد بزرگ)) 

مردی که ادعا می کند، دیگر اعتقادی به عشق ندارد؛ کسی است که دیگر عشق به او اعتمادی ندارد.((مارس کرانشه))

رازهایی درباره زنان و ماجرای جالب اتاق عشق

رازهایی درباره زنان و ماجرای جالب اتاق عشق

 

برای زن ها عشق بر همه چیز مقدم است.چند ماه پیش یکی از دوستان قدیمی که مدت ها بود او را ندیده بودم، به من تلفن زد و گفت مدت شش ماه است که در رابطه جدیدی وارد شده است.

 

برایان در طول زندگی خود روابط زیادی داشت اما هیچ وقت به طور جدی با کسی درگیر نشده بود. لذا این خبر از جانب او خبر مهمی محسوب می شد. از او پرسیدم که اوضاع از چه قرار است و او پاسخ داد همه چیز عالی است. اما نگرانی های کوچکی درباره نامزدش داشت. از او پرسیدم "از چه نگران هستی؟"

 

پاسخ داد: "خب، لوری واقعا فوق العاده است. خیلی شیرین و مهربان اما می ترسم مشکلی داشته باشد. منظورم مشکلات روحی و روانی است. به همین خاطر به تو زنگ زدم تا نظر تو را هم بشنوم."

 

به او گفتم: "چه کار می کند که فکر می کنی ممکن است مشکل روانی داشته باشد؟"

 

گفت: "اول از همه این که به من می گوید هر بیست و چهار ساعت شبانه روز را به من فکر می کند. هر روز به محل کارم زنگ می زند تا به من بگوید چقدر دلش برای من تنگ شده است. از هفته ها پیش برای هر دویمان برنامه ریزی می کند تا بتوانیم با هم باشیم. مدام در باره خودمان و روابطمان صحبت می کند. بعد هم همین هفته گذشته به من گفت ارتباطش با من مهمترین مساله زندگی اوست!"

 

از او پرسیدم: "و تو چه نتیجه گیری هایی از این صحبت ها داری؟"

 

سعی کردم متوجه نشود که خنده ام گرفته است.

 

گفت: "خب، من فکر می کنم، آنطور که او به من فکر می کند، باید عصبی بوده و تشویش زیادی داشته باشد."

 

با خنده ای به او گفتم: "نه عزیزم، او عاشق شده است."

 

دوستم برایان مرد خوبی است. اما بالاخره یک مرد است. او تجربه زیادی در رابطه با روابط دراز مدت نداشت و آن گونه که لوری به او عشق می ورزید برایش ناآشنا و حتی ناسالم و مشکل دار بود. او اولین راز در این باره را که "زن ها که هستند؟" نمی دانست: "دنیای زن، دنیای عشق است."

 

عشق ورزیدن، فداکاری کردن و محترم شمردن روابط صمیمی و نزدیک، طبیعت ماست.

 

آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:

 

برای زنها عشق از هر چیز مهمتر و بر همه چیز مقدم است.

 

منظورم از این گفته این نیست که زن ها خودآگاهانه انتخاب کرده اند که عشق مهمترین اولویت زندگی شان باشد، بلکه عشق فی الواقع مهمترین اولویت زندگی ماست. ما از قبل تصمیم نگرفته ایم که دل و جان ما بر مرد زندگی مان متمرکز باشد. بلکه طبیعتا، ذاتا و فطرتا این طور هستیم. ما انتخاب نکرده ایم و از قبل تصمیم نگرفته ایم که مدام به این فکر کنیم که چگونه به او نزدیک تر شویم، بلکه این کار را ناخودآگاه می کنیم. ما تصمیم نگرفته ایم که عشق مهم تر باشد. ولی خب هست!

 

کیک عشق

 

در زیر تمثیلی آمده است که به خوبی نشانگر ذهنیت و احساسات ما زن ها نسبت به عشق می باشد. من آن را کیک عشق نامیده ام:

 

دو دایره را تصور کنید. اولی نشانگر دایره خودآگاهی یک مرد و دومی نشانگر خودآگاهی یک زن است. حال تصور کنید که برشی از هر دو دایره حذف شده باشد درست مثل یک برش کیک. در حدود یک دهم کل دایره. در دایره مختص به مرد، برش حذف شده درصد خودآگاهی او از تمرکز و اولویت او بر روی عشق و روابط صمیمی است. مابقی یا به عبارتی نه دهم باقی مانده تمرکز و اولویت او بر روی کار، شغل، علایق، پروژه ها و دیگر فعالیت های اوست.

 

این در حالی است که در دایره مربوط به زن، وضع دقیقا نقطه مقابل دایره مرد است. بدین معنا که برش نازک تمرکز او بر روی کار، علایق و پروژه هاست و نه دهم باقی مانده تمرکز او بر عشق، زندگی خانوادگی و روابط او.

 

گرچه کمی اغراق آمیز به نظر می رسد، اما حتما متوجه منظور من شده اید. هر بار که در سمینارهایم کیک عشق را برای حاضران رسم می کنم، زن ها و مردها همگی می خندند.

 

می پرسید چرا؟ زیرا همه به طرزی غریزی می دانیم که این موضوع صحت دارد و همانگونه که بعدا نیز خواهیم دید، این مطلب منشاء بسیاری از مشکلات موجود میان زن و مرد را توضیح می دهد.

 

نکته زیر را همواره به یاد داشته باشید، کیک عشق نشانگر مدت زمانی نیست که صرف عشق یا دیگر فعالیت های خود می کنیم، بلکه صرفا تصویری است ذهنی از میزان درون گرایی ما زن ها.

 

برای نمونه ممکن است زن شاغل باشد- حال چه در داخل و چه در خارج از خانه، و به همان تعداد ساعاتی که شوهرش سر کار است او نیز مشغول شغل خود باشد. بنابراین تمثیل کیک عشق به این معنا نیست که او هم یک دهم وقت خود را صرف کارش کرده است و بقیه را صرف خرید لباس خواب های زنانه، نوشتن شعرهای عاشقانه و خیالبافی درباره شوهرش می کند.

 

اما می توانید شرط ببندید هنگامی که بر سر کار خود است بیشتر از آن که شوهرش به او فکر می کند او به شوهرش فکر می کند و هر روزه وقوف و آگاهی بیشتری نسبت به تغییرات ریتم روابطشان دارد و در مقایسه با شوهرش بیشتر خواهان ارتباط و نزدیکی و صمیمیت است.

 

گاهی اوقات هنگامی که تمثیل کیک عشق را برای زن ها به کار می بریم، کاملا آن را درک نمی کنند. اما هنگامی که برای آنان توضیح می دهیم که عشق شامل رسیدگی به بچه ها نیز می شود، فورا با آن ارتباط برقرار می کنند. مادرهای مجرد این نکته را به خوبی می فهمند. زیرا ممکن است با کسی ارتباط نداشته باشند اما قسمت اعظم وقت آنها هنوز صرف عشق و توجه به فرزندانشان می شود. حتی بسیاری از زنان متاهل نیز چنین بیان می کنند که قسمت اعظم کیک عشق آنان به روابط روزمره شان با فرزندان اختصاص دارد تا با شوهرشان. این که آیا الگو سالم و درست است یا خیر، موضوع دیگری است اما نکته ای که وجود دارد این است که خودآگاهی، افکار و احساسات زن ها به طرزی طبیعی و غریزی همگی روی عشق متمرکز هستند.

 

سفری به افکار زن ها

 

همواره گفته ام که چنانچه مردها تنها یک روز را در سر زنی که عاشق است سپری می کردند، از این که ما زنها چه قدر به مرد زندگی مان فکر می کنیم و چقدر به آنها توجه داریم، حیرت زده می شدند. تمرینی وجود دارد که گاهی اوقات آن را به زوج هایی توصیه می کنم که برای مشاوره نزد من می آیند. این تمرین به مردها کمک می کند تا این نکته را که عشق برای زنها بر هر چیز مقدم است درک کنند و تصویر ذهنی واضحی از کیک عشق را به دست دهند. تمرین بدین قرار است که از زن می خواهم گزارش دقیقه به دقیقه افکار خود را در طول یک روز و با شرح موقعیت مربوط ثبت کند. سپس آن را به نامزد/ همسرش نشان دهد. بدون استثناء همواره مردها از این حقیقت که ذهن و فکر نامزد/ همسرشان چقدر مشغول آنها بوده است حیرت زده می شوند.

 

من خواستم این فرصت را در همین جا به خوانندگان مرد خود داده باشم. لذا نمونه ای از این فهرست را که توسط یکی از مراجعه کنندگانم به نام ملیسا در رابطه با نامزدش جوزف ترتیب داده شده است، در این جا آورده ام. ملیسا مدیر اجرایی در یک دستگاه رادیویی است که حدود یک سال است با جوزف آشنا شده است. در این جا فقط نیمی از فهرست او را آورده ام. زیرا فهرست کامل او بسیار طولانی تر بود و صفحه های بیشتری را به خود اختصاص می داد!

 

گزارش افکار ملیسا

 

45:6

در حالی که به جوزف فکر می کردم، از خواب بیدار شدم. از این که قرار بود امشب او را ببینم هیجان زده بودم. پیش از این که از رختخواب بیرون بیایم مدتی را به او فکر کردم.

 

00:7

می خواستم به جوزف زنگ بزنم و به او صبح به خیر بگویم، اما فکر کردم بهتر است صبر کنم تا او این کار را بکند.

 

10:7

پیش خودم فکر می کنم الان موهایم را بشورم یا صبر کنم تا شب درست پیش از آن که جوزف را ببینم تا موهایم حسابی تمیز باشند.

 

15:7

تصمیم می گیرم این کار را کمی پیش از آن که جوزف را ببینم انجام دهم. اما توی حمام یادم می افتد لوسیونی را که جوزف از آن خوشش می آمد، جلو چشمم بگذارم تا امشب بعد از این که دوش گرفتم از آن استفاده کنم.

 

40:7

مشغول خوردن صبحانه هستم و به این فکر می کنم که هفته پیش که صبحانه را با جوزف خوردم چقدر خوش گذشت.

 

50:7

مشغول تماشای گزارشی تلویزیونی درباره دیدنی ها و جاذبه های توریستی کاراییب هستم. به یاد می آورم که من و جوزف همیشه می خواستیم سفری به آنجا داشته باشیم، لذا قلم و کاغذ برمی دارم و اطلاعات ارائه شده در برنامه را یادداشت می کنم.

 

55:7

جوزف هنوز زنگ نزده است. پیش خودم فکر می کنم آیا به او زنگ بزنم تا درباره گزارش تلویزیونی با او صحبت کنم یا نه. تصمیم می گیرم ده دقیقه دیگر هم صبر کنم.

 

5:8

به جوزف زنگ می زنم و چند دقیقه با هم صحبت می کنیم. عجله دارد زودتر برای جلسه مهمی حاضر شود، لذا نمی تواند خوب به مکالمه دل بدهد. اما می گوید که منتظر است هر چه زودتر امشب مرا ببیند. بنابراین خوشحال می شوم.

 

20:8

در حین این که مشغول آرایش کردن خودم هستم به صحبت های امروز صبح با جوزف فکر می کنم و قسمت های شیرین آن را توی ذهن خودم مرور می کنم.

 

35:8

کمدم را باز می کنم تا لباسی بپوشم و به سر کار بروم. اما ناگهان به این فکر می کنم که امشب وقتی که با جوزف بیرون می روم چه بپوشم. چند روز پیش یک لباس خوشگل خریدم که جوزف از آن خوشش آمد. آن را یک بار دیگر پرو می کنم تا مطمئن شوم به من می آید.

 

50:8

رختخواب را مرتب می کنم. تصمیم می گیرم ملافه ها را عوض کنم تا وقتی که جوزف می رسد تمیز باشند.

 

20:9

مشغول رانندجگی به طرف محل کارم هستم. به رادیو گوش می دهم. آهنگ زیبایی از سانتانا پخش می شود که من و جوزف عاشق آن هستیم. سفری را به یاد می آورم که چند وقت پیش با جوزف به سن دیاگو داشتیم و تمام راه را به آلبوم سانتانا گوش کردیم. لبخندی روی لبهایم نقش می بندد. به یاد می آورم چقدر به ما خوش گذشت.

تصمیم می گیرم به تلفن همراه جوزف زنگ بزنم و به او بگویم که به خاطرات مان در سن دیاگو فکر می کنم. اما یادم می آید که او احتمالا دارد به سر کارش می رود و فکرش مشغول کارهایی است که باید انجام دهد. لذا از این کار منصرف می شوم.

 

45:10

به عکس جوزف که روی میز کارم قرار دارد نگاه می کنم و پیش خودم فکر می کنم که بهتر است قاب زیبایی برای آن بگیرم.

 

30:11

به ساعت نگاه می کنم. از خودم می پرسم که آیا جلسه جوزف تمام شده است یا نه. پیش خودم فکر می کنم خدا کند جلسه خوب پیش رفته باشد تا جوزف امشب خوشحال و خوش اخلاق باشد.

 

50:11

جوزف در راه بازگشت از جلسه به من زنگ کوتاه می زند. خوشحال به نظر می رسد. درباره آهنگ سانتانا که امروز صبح از رادیو پخش شده بود به او می گویم.

 

57:11

متوجه می شوم از بعد از تلفن جوزف کمی نگران و دلواپس هستم. به یاد می آورم که گفت ممکن است هفته بعد به خاطر کاری از شهر بیرون برود.

 

30:12

با یکی از مشتریانم برای ناهار به رستوران جدیدی که هرگز قبلا آنجا نرفته ام، می رویم. پیش خودم فکر می کنم جوزف حتما از آن خوشش می آید. لذا تصمیم می گیرم حتما یک روز با جوزف به آنجا برویم.

 

10:12

از جلوی یک سوپرمارکت رد می شوم. به ناگهان به یاد می آورم که نوشیدنی مورد علاقه جوزف تمام شده است. لذا توقف می کنم تا برایش بخرم. داخل سوپرمارکت چشمم به تمشک می افتد. به یاد می آورم که جوزف خیلی از تمشک خوشش می آید. لذا کمی هم تمشک می خرم.

 

35:2

وقتی که دفتر کارم برمی گردم، پیغام هایم را چک می کنم. با این که همین چند ساعت پیش با جوزف صحبت کردم از این که پیغامی از او ندارم، ناراحت می شوم. می دانم احمقانه است اما این احساسی است که دارم.

 

55:2

صندوق پستی ام را باز می کنم و کارت دعوتی را در آن پیدا می کنم که نویسنده ای برای سخنرانی، میهمانی ترتیب داده است. پیش خودم فکر می کنم حتما یادم باشد از جوزف بخواهم او هم با من بیاید.

 

15:3

به ساعت کامپیوترم نگاهی می اندازم و از این که قرار است تا ظرف کمتر از چهار ساعت جوزف را ببینم هیجان زده می شوم.

 

درباره گزارش افکار ملیسا چه فکر می کنید؟ هنگامی که این فهرست را به زن ها نشان می دهم می گویند: "اوه، خدای من! این دقیقا همان کارهایی است که من می کنم." شاید محتویات و موضوعات افکار برای زن های متاهل یا زن هایی که بچه دارند متفاوت باشد اما فرکانس و تواتر افکار تا حد زیادی مشابه است. این در حالی است که واکنش مردها در مواجهه با این فهرست کاملا متفاوت است.

 

بعضی از آنان فکر می کنند که من با این فهرست با آنها شوخی می کنم و نمی توانند آن را باور کنند. برخی دیگر می گویند: "این ملیسا خانم احتمالا مشکل روانی داره" یا: "فکر می کنم این ملیسا باید کمی هم به فکر زندگی خودش باشد!" این گونه مردها شاید متوجه نباشند که نامزد/ همسر خودشان هم دقیقا به همان میزان به آنها فکر می کنند که ملیسا به جوزف فکر می کند.

 

برای ملیسا مانند بسیاری از زن ها، عشق تم ثابت و همیشگی زندگی شان است. می توان گفت بزرگترین قطعه کیک زندگی شان به عشق اختصاص یافته است. این به ان معنا نیست که ملیسا به شغل یا دیگر نواحی زندگی اش فکر نمی کند. هرگز این طور نیست، او شغلی فعال و برنامه کاری شلوغ و پرمسوولیتی دارد.

 

برای ملیسا (و تمامی زن ها) داستان تنها از این قرار است که وقتی در رابطه ای صمیمی است دنیا را از پشت عینک عشق می بیند. گویی عینکی بر چشم دارد که لنزهای آن عشق جوزف اند و ادراک او از جهان از طریق این لنزهای عشق صورت می گیرد. از دید او یک گزارش تلویزیونی تنها یک گزارش نیست، بلکه موضوعی است که او بتواند بعدها درباره آن با جوزف صحبت کند. یک ترانه پخش شده از رادیو تنها یک ترانه نیست، بلکه چیزی است که خاطرات او با مرد زندگی اش را زنده می کند. از دید او تمشک فقط تمشک نیست، بلکه میوه ای است که نامزدش دوست دارد.

 

خطاب به مردها: لطفا به یاد داشته باشید که این فرایند چنان برای زنها طبیعی است و چنان به صورت بخشی از طبیعت مردها درآمده است که در واقع خودشان از آن آگاه نیستند.

 

در واقع پس از آنکه ملیسا فهرست خود را خواند خود او نیز از این که چقدر به جوزف فکر می کند، متعجب شده بود. به طور معمول این افکار به طرزی ناخودآگاه و خودکار در سر او شناور هستند. اصولا این طریقی است که او روابطش را می بیند و رفتاری است که بدون فکر از او سر می زند و منعکس کننده این اولویت زن ها در رابطه با عشق و زندگی است.

 

مردها و زن ها به دو طریق کاملا متفاوت عشق می ورزند.

 

بعد از سال ها تحقیق و تجربه شخصی به این نتیجه رسیده ام که مرد و زن به دو طریق متفاوت عشق را تجربه می کنند.

 

برای اغلب زن ها عشق واقعیتی بی انقطاع و ممتد است. توجهی مستمر و مداوم که هیچ گاه ناپدید نمی شود، حتی مواقعی که مشغول کار یا انجام وظایفی هستیم که ظاهرا هیچ گونه ارتباطی با عشق ندارند.

 

از طرف دیگر برای اغلب مردها، عشق کلاسه شده و تفکیک شده است. گویی دیداری است با بخشی از وجودشان آن هم گهگاهی و با تعیین وقت قبلی.

 

زن ها نیاز ندارند به وضعیت احساسی تغییر وضعیت بدهند، بلکه همیشه یا اکثر اوقات از پیش در آن هستند. حال چه آنرا ابراز کنند و چه نکنند، برعکس مردها می بایست، عامدانه و به طرزی ارادی به این مد درآیند.

 

بیایید مجددا به داستان برایان، که فکر می کرد احتمالا نامزدش مشکلات روانی داشته باشد، برگردیم. این تفاوت مردها و زنها به خوبی توضیح می دهد که چرا توجه و تمرکز زن به عشق از نظر برایان و بسیاری از مردهای دیگر اضافی و غیرطبیعی است. برایان هرگز نمی تواند تصور کند که به اندازه لوری روی رابطه اش تمرکز داشته باشد. چنانچه بخواهد چنین کند باید بقیه زندگی خود را فراموش کند تا فقط به لوری بپردازد. از نظر او این کار زیادی، نامتعادل، غیرضروری و حتی وسواس گونه است. لذا فرض را بر این می گذارد که چنانچه لوری این گونه به او عشق می ورزد، پس لابد تلاش زیادی را صرف کرده است، بنابراین حتما او غیرطبیعی و نامتعادل است.

 

بسیاری از مردها مرتکب این اشتباه می شوند. آن ها این حالت را در زنان مشاهده می کنند و نمی توانند آن را درک کنند. پیش خودشان چنین فکر می کنند که: "چنانچه از اینجا مانده بودم و از آنجا رانده، کار و زندگی هم نداشتم. آن وقت چنین احساسات و رفتاری می داشتم!"

 

سپس نیز به این نتیجه می رسند که نامزد/ همسرشان از این جا مانده و از آنجا رانده، بی کار و درمانده است که چنین عشق می ورزد و مدام به او فکر می کند.

 

گر چه زنها نمی دانند که این موضوع حقیقت ندارد. در واقع لوری هیچ تلاشی نمی کند، او عاشق است و توجه و تمرکز او بر روی برایان مانند نفس کشیدن برایش طبیعی و خودکار است. او حتی در آن باره فکر هم نمی کند.

 

بلکه برایش اتفاق می افتد. ملیسا هم همینطور. او سعی نمی کند تا به جوزف فکر کند.او به این دلیل به جوزف فکر نمی کند که مشکل دارد یا "بی کار و بی عار" یا "عاطل و باطل" است او به این دلیل مدام به او فکر می کند که روش عشق ورزیدن زن ها همین گونه است.

 

تمثیل کیک عشق، نگرش مردانه و زنانه به عشق را به خوبی به تصویر می کشد. در زیر تمثیل دیگری نیز آورده ام که نشانگر نحوه عملکرد مردها و زن ها در روابطشان است.

 

فرض کنید دایره خودآگاهی مرد و زن را خانه هایی در نظر بگیریم که هر یک اتاق هایی دارند که به موضوعات مختلف اختصاص داده شده باشند، اتاق کار، اتاق تفریح و استراحت، اتاق بدن و ... برای اغلب زن ها هر یک از اتاق ها اتاق عشق نیز هست. حتی چنانچه به عملکردهای دیگری غیر از عشق اختصاص داده شده باشند. گویی که تمامی فضای ذهنی او مختص عشق است: خانه عشق!

 

گرچه برای مردها تنها یک اتاق عشق در خانه فکر و ذهن شان وجود دارد. بنابراین چنانچه قرار باشد به عشق بپردازد، باید اتاق های دیگر را ترک کند. تمثیل اتاق عشق بیان کننده پدیده ای است که در روابط خود به کرات آن را تجربه کرده ام و می دانم که زن های دیگر هم همین طورند.

 

در کنار همسرم هستم و می خواهم به گونه ای رمانتیک با او ارتباط برقرار کنم، اما او پاسخی نمی دهد می دانم مرا دوست دارد. اما نمی توانم درک کنم که چرا از من فاصله می گیرد. وقتی از او می پرسم که آیا اتفاقی افتاده است، پاسخ می دهد: "نه، هیچ اتفاقی نیافتاده است" به تدریج احساس ناراحتی و سرخوردگی می کنم زیرا سعی دارم با او رابطه ای احساسی برقرار کنم اما او همکاری نمی کند.

 

اتفاقی که در اینجا می افتد بدین قرار است که من در خانه عشق خود هستم که پر از اتاق های عشق است و در این بین سعی می کنم با همسرم ارتباط عاطفی و صمیمی برقرار کنم، اما فکر او مشغول پروژه ای است که باید کامل کند. شاید او در اتاق پول ذهنی خود است و درباره سرمایه گذاری هایش فکر می کند. شاید در اتاق استراحت خود است و مشغول تماشای تلویزیون یا گردش در اینترنت است. ناگهان خواسته من این است که با او ارتباط احساسی برقرار کنم که مستلزم آن است که او به اتاق عشق نقل مکان کند تا بتواند در آنجا با من باشد. اما او نمی خواهد به اتاق عشق بیاید زیرا در اتاقی دیگر از ذهنش کار دارد.

 

البته، چنانچه مفهوم اتاق عشق را درک نکنم دلیل این را درک نخواهم کرد که چرا در آن لحظه همسرم به لحاظ احساسی در دسترس نیست و چنان به نظر خواهد رسید که او مرا پس زده است.

 

بدترین قسمت داستان این است که چون همسرم در اتاق عشق خود حضور ندارد، تلاش من مبنی بر ارتباط احساسی با او، به او این احساس را خواهد داد که دارم او را کنترل می کنم یا به او می گویم چه کار بکند یا چکار نکند.

 

بنابراین هنگامی که از همسرم می پرسم: "چه اتفاقی افتاده است؟" او این سوال مرا چنین ترجمه و تعبیر می کند که به او گفته ام: چرا در اتاق عشق نیستی؟ چرا همین الان همه چیز را ول نمی کنی و به اتاق عشق نمی آیی تا بتوانیم کمی آنجا با هم رمانتیک باشیم؟"

 

این موضوع توضیح دهنده انواع پاسخ های مختلفی است که از مردها می گیریم: پاسخ هایی از قبیل: ناراحتی جزئی و خفیف، بی حوصلگی و بالاخره هم عصبانیت و قهر کردن.

 

در چنین مواقعی که سعی داریم لحظاتی رمانتیک خلق کنیم و به او عشق بورزیم، آنچه عملا اتقاق می افتد این است که او احساس می کند سعی داریم او را از یک ناحیه خودآگاهی بیرون ببریم و به زور او را به اتاق عشق بکشانیم!!

 

اخیرا با همسرم به تعطیلات کوتاهی رفتیم و اوقات بسیار خوب و رمانتیکی داشتیم. روزی که قرار بود برگردیم بسیار احساس نزدیکی می کردیم، در این باره صحبت کردیم که چقدر به ما خوش گذشته است. چند ساعت بعد به فرودگاه رفتیم تا به شهر خودمان برگردیم. بعد از این که چمدان هایمان را تحویل دادیم احساس کردم شوهرم کمی در خودش فرو رفته است و از من فاصله گرفته و دیگر مانند آن روز صبح پیش از این که به راه بیفتیم به من پاسخ نمی دهد.

از او پرسیدم: "آیا اتفاقی افتاده است؟"

 

پاسخ داد: "نه." من مطمئن بودم که چیزی تغییر کرده است. گرچه نمی دانستم که چه چیزی. کمی مضطرب و نگران شدم. مگر چه اتفاقی افتاده بود؟ از او پرسیدم که مبادا در پرواز اولمان حالش بده شده باشد. یا شاید هم انتظار پرواز برای پرواز بعدی حالش را بد کرده بود. اما هر چه بیشتر تلاش می کردم تا او را به حرف بیاورم از من دورتر و دورتر می شد. هنگامی که نهایتا شب به خانه رسیدیم احساس خیلی بدی داشتم.

 

روز بعد، همه چیز مجددا خوب و عالی بود. اما من هنوز گیج بودم. مگر دیروز چه اتفاقی افتاده بود که چنان احساس بدی را میان ما تولید کرد؟ سپس ناگهان متوجه موضوع شدم. هنگامی که با همسرم در تعطیلات و در هتل بودیم تمام مدت او در اتاق عشق ذهنش بود. چرا که هیچ کار یا مسوولیتی نداشت. لذا توانسته بود به راحتی به آن بخش از ذهن خود برود. جایی که بتواند احساسی رمانتیک باشد.

 

سپس در راه برگشت به خانه بدون این که متوجه آن شده باشم اتاق عشق را ترک گفته بود و به اتاق مسافرت نقل مکان کرده بود. جایی که بتواند به تاکسی گرفتن، کارهای مربوط به فرودگاه از جمله بلیط و تحویل چمدان ها و صف های طولانی، پیدا کردن درب های خروج و سالن های انتظار و ... بپردازد.

 

من نیز مانند او به جزییات سفر توحه داشتم و به آن اتاق رفته بودم اما از آنجایی که زن بودم همچنان در اتاق عشق نیز بودم و در همان حال که منتظر پرواز بعدی بودیم همچنان با او درباره کارهای رمانتیکی که در سفر کرده بودیم صحبت می کردم و سعی داشتم فضای احساسی سفر را همچنان حفظ کنم غافل از اینکه او ساعت ها پیش اتاق عشق را ترک گفته بود! تعجبی نیست که احساس ترک شدگی و تنهایی می کردم. او دیگر در اتاق عشق همراهم نبود. کاملا طبیعی بود که احساس ناراحتی کند زیرا من به این تمایل او مبنی بر تغییر وضعیت احساسی احترامی نگذاشته بودم.

 

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

 

هنگامی که زنی سعی در برقراری ارتباط احساسی با شما دارد، ممکن است متوجه نباشد که شما در اتاق عشق ذهنی خود نیستید.

 

راه حل:

 

هنگامی که نامزد/ همسر شما در اتاق عشق ذهنی شما به دنبال شما می گردد و شما در آن جا حضور ندارید یا سعی می کند تا در آن اتاق حضور به هم رسانید با ملایمت به اطلاع او برسانید که در اتاق دیگری هستید.

 

هنگامی که زنی در اتاق عشق ذهن شما را می زند دوست دارد شما را در آنجا پیدا کند. هنگامی که اتاق را خالی می بیند سر در گم می شود و می رنجد. گویی که او را بی اطلاع جا گذاشته اید و از آنجا رفته اید. هنگامی که گیج شده است و از شما می پرسد: " آیا اتفاقی افتاده است؟" به خود یادآوری کنید که احتمالا در اتاق عشق نیستید در حالی که او در اتاق عشق خود است. او برای آن که شما آنجا نیستید شما را سرزنش نکرده است یا از شما انتقاد نمی کند. او تنها سعی دارد با شما ارتباط برقرار کند اما شما را آنجا پیدا نمی کند.

 

در این گونه مواقع یکی از این دو را انتخاب کنید:

 

1- می توانید سریعا سری کوتاه به اتاق عشق بزنید و در صورت امکان یک دقیقه در وضعیت احساسی قرار بگیرید و او را در آغوش بگیرید و جمله ای محبت آمیز به او بگویید.

 

2- می توانید به او اطلاع دهید که فعلا در اتاق دیگری هستید و مثلا مشغول فکر کردن به کار خود یا رانندگی یا کار با کامپیوتر خود هستید و این که بعدا او را در اتاق عشق ملاقات خواهید کرد.

 

این راه حل را به بسیاری از زوج ها توصیه کرده ام و آن ها نتایج فوق العاده ای را گزارش داده اند.

 

اخیرا مردی به من گفت که روشی سریع از ارتباط کلامی با زنش را به کار می برد که به آنان امکان داده است در اسرع وقت به اطلاع یکدیگر برسانند در کدام وضعیت احساسی قرار دارند. هنگامی که زن تلاش می کند ارتباط احساسی - عاطفی برقرار کند همسرش از او می پرسد: "عزیزم، آیا الان در اتاق عشق هستی؟" تا آنکه زن پاسخ مثبت می دهد و می گوید: "بله" و از قضا مرد در اتاق عشق حضور ندارد لذا با مهربانی می گوید: "اما من الان در اتاق عشق نیستم، از اینکه سری به اینجا زدی از تو متشکرم. بعدا به تو ملحق می شوم!"

 

این تنها چیزی است که زن نیاز دارد بشنود: این که شوهرش تلاش او مبنی بر ارتباط احساسی و نزدیکی را قدر دانسته است و چنانچه فعلا آن گونه پاسخ نمی دهد که مطلوب اوست، به این دلیل نیست که اتفاقی افتاده یا از چیزی ناراحت است، بلکه تنها از آن روست که در اتاق دیگری مشغول کار دیگری است.

200 جمله کوتاه در باره عشق

عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .

کلید قلب ، زندگی و روح من ... همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.

زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .

گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .

گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .

عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .

اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ،  می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .

در عشق افتادن مردم به گردن قوه ی جاذبه ی زمین نیست .

در تو خود را گم می کنم ، بی تو خود را باز می یابم و دوباره به دنبال گم شدن ...

عشق مانند ساعتی شندی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود .

هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .

عشق عشق است ، از بین نمی رود .

کسانی وارد زندگی ما می شوند و به سرعت بیرون می روند . افرادی برای لحظه ای کوتاه می آیند و جای پایشان بر روی قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز دیگر آن فرد قبلی نخواهیم بود .

مرد با چشم هایش عاشق می شود و زن با گوش هایش .

عشق ورزیدن ، خود درس زندگی است .

لذت عشق زمانی است که آن را نثار می کنی بیشتر از زمانی است کهن دریافتش می کنی .

طریق دوست داشتنی هر چیز این است که بدانی ممکن است آن را از دست بدهی .

قسمتی از وجود تو در من رشد کرده و ، تو خواهی دید ، تو و من برای همیشه ، هرگز از هم جدا نخواهیم شد .

شاید در مسافت ولی در قلبمان هرگز .

عشق با چشم هایش نمی بیند بلکه با فکرش می بیند از این رو خدای عشق بال زد و تار یکی را ترسیم کرد .

بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی .

بعضی از انسانها برای بدست آوردن عشق می میرند و بعضی برای از دست دادن آن .

عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شوئد یا به آرامی بمیرد .

عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شود یا به آرامی بمیرد .

همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند .

کلمات دلنشین مانند شانه ی عسل هستند ، روح را حلاوت می بخشند و به جسم سلامتی می دهند .

بیا و بگذار تا صبح از عشق لبریز شویم ، بیا خود را با عشق تسکین دهیم.

چرا تلفظ عباراتی نظیر « خداحافظ » ، « پوزش می خواهم » و « دوستت دارم » چنین راحت است ، اما بیان کردنشان بسیار دشوار ؟

عشق ، اشتیاقی شدید برای شدیدا دوست داشته شدن است .

عشق فرشته ای است در لباس هوس ...

هرگز نمی توانیم کسی را که به او لبخند نزده ایم از ته دل دوست داشته باشیم .

آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد .

هر لحظه ای که صرف عشق ورزیدن نشود ، به هدر می رود .

عشق طریق مخصوص به خود را دارد .

نمی توانم به تو نشان بدهم که دوستت دارم . زمان این را نشان خواهد داد .

ازدواج زمانی کامل می شود که هر دو نفر به این باور برسند که به چیزی بیشتر از شایستگی خود رسیده اند .

اگر چیزی را دوست داری ... بگذار برود اگر به سوی تو بازگشت واقعا می خواهد که مال تو باشد .

عشق واقعی همچون زیارت است . وقتی اتفاق می افتد که بدون برنامه ریزی قبلی طلبیده شود ولی کمیاب است زیرا اکثر مردم برنامه ریزهای ماهری هستند .

اگر بتوانم مانع شکستن یک قلب شوم ، زندگی ام بیهوده نبوده است .

عشق را بشناس تا شادی را بشناسی . بدون عشق ، شادی وجود ندارد .

زیبایی را با چشمانی زیبا بین می توان دید .

دو نیمه ، شانس کمی دارند اما با پیوستن ... بله ، آن ها کامل می شوند ... اما پیوستن دو انسان کامل یعنی زیبایی ، یعنی عشق .

دوری با عشق همان می کند که با با زبانه های آتش ، عشق کم مایه را خاموش می کند و عشق را شعله ور تر .

علاج تمام کجروی ها ، نادانی ها و جنایت ها ... عشق است .

هر چیز زیبا و جذاب خوب نیست ولی هر چیز خوبی ، زیباست .

عشق ترکیبی از یک روح در قالب دو تن است .

تحمل دوری خیلی چیزها برای من آسان است ، اما تحمل دوری تو نه .

عشق ناپخته م یگوید : من تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم . عشق پخته می گوید : من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم .

هر کجا که عشق هست زندگی هست .

جایی که ما به آن عشق می ورزیم خانه است . خانه ای که شاید پاهایمان آن را ترک کند ولی قلبمان هرگز .

توانایی بیان اینکه چقدر کسی را دوست داری عشق است اما اندک

عشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .

عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفته است .

عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .

تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .

به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .

در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !

عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.

آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .

اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .

عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .

عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .

عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .

اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟

بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .

فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .

اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.

امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.

گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟

عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.

هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.

عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.

قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.

با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.

عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.

وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.

عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان میشکند.

می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.

عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).

عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.

قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.

عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟

کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.

وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.

معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.

عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.

عشق حقیقی ابدی است.

عشق...مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند. همچنانکه شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست.

تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.

به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.

شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.

عشق غذای روح است.

عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.

امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.

زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.

من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))

عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.

خدا عشق است.

عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.

با خودت و با عشق صادق باش.

صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.
از زمانی که تو را ملاقات کردم *ما*نسبت به * تو*یا* من* سحر امیز تر شده است.

عشق لحظه ای است که تا ابد می ماند.

بزرگترین درس زندگی را بیاموز عشق: فراموشی و بخشش.

عشق هیچ خواسته ای جز براوردن حاجت خود ندارد.

عشقی که برای مدت های طولانی در قلبت باقی مانده همان عشقی است که بازگشتی ندارد.

از قلب خود پیروی کن تا هرگز پشیمان نشوی.

شما یک زن را به خاطر زیبائیش دوست ندارید او زیباست زیرا شما دوستش دارید.

عشق ابدی است ممکن است چهره ظاهری عشق تغییر یابد ولی جوهره ی وجودی ان هرگز.

عشق یک پیمان است عشق یک یادگاری است یک بار ان را ببخش و فراموشش نکن و هرگزاجازه نده از بین برود.

وقتی عشق و نفرت روح را خسته و وامانده کنند جسم به ندرت می تواند مدتی طولانی  دوام بیاورد.

عشق نزدیکترین چیز به نفرت است.

عشق برای نادان عقل است و برای عاقل نادانی و حماقت.

عشق زمانی است که برای شاد کردن معشوق احتیاجی به کلام نداشته باشی تنها لرزش قلب تو کافی است.

عشق زمانی است که بیهوده گویی را متوقف کنی و بتوانی به اسانی سکوت کنی.

زمانی که بتوانی فرزند متولد نشده ات را در میان بازوان او ببینی تو واقعا ان زن را دوست داری و عاشق او هستی.

ارزش زندگی به زمان و پول نیست. بلکه به مقدار عشقی است که در طول زندگی مبادله شده.

مهربانی در گفتار اعتماد می اورد. مهربانی در افکار باعث تعمق می شود. مهربانی در بخشش عشق می افریند.

به باور من حقیقت عریان و بی شائبه و عشق بی قید و شرط اخرین کلام در عالم واقعی است.

کسی که نمی تواند عشق بورزد راهی جز چاپلوسی و تملق ندارد.

به یکدیگر عشق بورزید ولی عشق را به بند نکشید بگذارید دریایی مواج در میان سواحل روحتان باشد. پیمانه های یکدیگر را پر کنید اما از یک پیمانه ننوشید از نان خود به یکدیگر بدهید ولی از یک لقمه نخورید با هم بخوانید برقصید و شادمان باشید اما بگذارید هر کدام از شما خلوت خود را داشته باشید.

هیچ اغازو پایانی نیست تنها اشتیاق بی حد زندگی است که وجود دارد.

هرگز لبهایتان را بر روی کسی نبندید که دریچه ی قلبتان را برویش باز کرده اید.

عشق به دو راهی نیاز ندارد  من به عشق یک طرفه باور دارم چرا که عشق خداست و خداوند تمامی انسان ها را دوست دارد. خواهی نخواهی ما به عشق * او* باز خواهیم گشت.

وقتی که احساس می کنید همه چیز از دست رفته است عشق خود را به هر قیمتی که شده نگه دارید.

دوری قلبت را شیفته تر می سازد.

عشق زندگی است و تو روشنایی زندگی من هستی.

عشق مانند خورشید است حتی اگر به ان برسید گرمای ان شما را خواهد سوزاند.

عشق می تواند در یک چشم بر هم زدن دنیایی را دگرگون سازد.

بهشت انجایی است که قلب هست.

وقتی تو با من هستی چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.

ما مانند بالهای فرشتگان هستیم با عشق خداوند به یکدیگر متصلیم.

عشق من برای تو مانند زمان است اگر فقط لحظه ای صرف ان کنی تا ابد باقی خواهد ماند.

و بخاطر بسپار چنانچه نوشته شده است...دوست داشتن دیگران دیدن چهره ی خداوند است.

زندگی کن برای عشق و عاشق باش به خاطر زندگی.

عشق زمانی وجود دارد...که دو نفر دوست ندارند جدای از هم باشند. ان ها می خواهند همه چیز را بین قلب هایشان قسمت کنند.

عشق خون قلب است و شراب روح.

عشق رویایی زیبا است.

عاشق بودن یعنی بخشیدن تمامی وجودت به خاطر احساس خاصی که در اعماق قلبت وجود دارد.

عشق شاد کردن است نه شاد بودن.

به خاطر داشته باش ...عشق حلقه ای است که قلب ها را به هم پیوند می زند.

وقتی غمگینم دلم برایت تنگ میشود. وقتی تنهایم دل تنگ تو می شوم. ولی بیشتر از همه وقتی خوشحالم دلم هوای تو را دارد.

عشق از هر گل سرخی دلپذیرتر است. اما خارهای ان قلب تو را عمیق تر از هر خاری سوراخ می کند.

عشق ابدی است و اگر نباشد عشق نیست.

اگر موسیقی غذای عشق است پس بنواز.

گاه با چشم هایمان عاشق می شویم و گاه با دست هایمان و گاه با جسممان اما همیشه با قلبمان عشق می ورزیم.

می گویند عشق کور است...من می گویم عشق مهربان است.

عشق همه افکار منطقی را متوقف می کند.

هیچ یک از اعضای بدن در هنگام شکستن به اندازه ی قلب صدمه نمی بیند.

نمی دانم چقدر فقط می دانم دوستت دارم.

عشق از مرگ قوی تر است.

عشق واقعی ابدی است.

زندگی بدون عشق ....جاودانگی بدون شادی است.

عشق واقعی احساس عمیق درونی است. احساسی پنهان کردنش غیر ممکن است.

عشق واژه ای بیش اما معانی بسیاری دارد.

عشق اعتیاد شدید روح انسان است. حتی کسانی که ان را تجربه نکرده اند ارزو می کنند فرصتی برای عشق ورزی با شخصی خاص داشته باشند.

صدایت لرزشی در درونم به وجود می اورد ولبخند تو دعوتی است برای تصورات من به سوی جنون.

هر کاری که انجام داده ام به خاطر تو بوده است.

عشق واقعیت است. عشق مهربان است. اگر در جستجوی عشق نباشی عقب خواهی ماند.

عشق خواهد مرد اگر محکم به ان بچسبد و به پرواز در خواهد امد اگر خیلی ارام نگهش داری.

اگر من عاشق تو هستم پس وظیفه ی تو چیست؟

عشق زمانی است که شما می خواهید به درون وجود دیگری راه یابید و قلبتان را به دیگری پیوند بزنید.

برای گفتن ( دوستت دارم) تنها لحظه ای کافیست. اما برای اینکه نشان بدهید چقدر...یک عمر زمان لازم است.

با عشق زندگی کنید چرا که از دست دادن عشق از دست دادن زندگی است.

عشق: دو روح است با یک فکر. دو قلب است با یک ضربان.

در کنار تو هر روز ولنتاین است. گل رز پژمرده می شود اما بگذار تو مال من باشی.

عشق یعنی وزیدن باد در زیر بالهای تو.

تو دختری را بخاطر زیبائیش دوست نداری. تو او را دوست داری زیرا او ترانه ای می خواند که تنها تو ان را می فهمی.

عشق زمانی تو را ازار می دهد که بفهمی هرگز به واقعیت نخواهد پیوست.

تمام عمرم خواستار کسی چون تو بوده ام و خدا را شکر می کنم که بالا خره تو را پیدا کردم.

عشق نگاهی گران به چشمان ما می بخشد.

عشق زیبا ترین احساس است نه برای پنهان کردن بلکه برای در میان گذاشتن با تو.

عشق بدون دوستی هیچ است.

از دست دادن تو سخت ترین قسمت زندگی من است. پس برای ملایم کردن زندگی ام بیا و همسرم باش.

چقدر خوشبخت هستم که می توانم در کنار تو قدم بزنم. به تو تکیه کنم و در میان گرمای عشق تو زندگی کنم.

موسیقی عشق است در جستجوی یک اثر.

امروز روز دیگری است که عشق ما می تواند کمی بیشتر رشد کند.

گاهی  تا زمانی که کسی به ما بی توجهی نکند نمی دانیم چقدر به او علاقه مندیم.

ایا می دانستید که همه ی ما بمب بزرگ ساعتی در خود داریم که عشق نامیده میشود؟

هرگاه در چشمان تو می نگرم ابدیت را می بینم.

همیشه تو را بیشتر از دیروز دوست خواهم داشت.

اگر عشق چنان مهم است که هیچ کس نمی خواهد ان را از دست بدهد چرا زمانی که عشق واقعی را پیدا می کنیم به ان توجه نمی کنیم؟

عشق مانند یک کتاب باز شده است وقتی ان را باز کنید هرگز نمی خواهید که ببندید.

فرسنگ ها خواهم رفت تا تو را بیابم.

عشق هرگز نمی میرد.

عشق مانند جواهری گرانبهاست...تا زمانی که شروع به درخشیدن نکرده است نمی دانی چه چیزی داری و زمانی که درخشش ان را دیدی هرگز نمی توانی بدون ان زندگی کنی.

عشق واقعی تنها در ذهن است... تا زمانی که در قلب جریان پیدا نکند هرگز به واقعیت تبدیل نخواهد شد.

عشق و جنون بسیار شبیه به هم هستند... در هر دو حالت دیوانه هستی!

ابراز عشق خیلی اسان تر از تو صیف کرد ان است.

اندیشیدن به تو چون ماهی ه شب تابستان را روشن می کند به قلب من گرما می بخشد.

اگر دستان تو در دستان من باشد تا پایان جهان پا بر جا خواهم ایستاد.

شاید عشق هایی را پیدا و از دست داده باشم شاید قلبم شکسته باشد اما اکنون امید عشقی که در راه است لبخندی بر لبانم نشانده.

عشق یک معماست. ناگهان به دام عشق گرفتار میشوی و از ان لحظه به بعد قلبت به درد می اید و در رنج می افتی. عشق بیماری روح است. قوی باش... گریه نکن. امیدوار باش چرا که عشق الام قلب تو را التیام خواهد بخشید.

عشق واقعی زمانی است که شما مدت ها بعد از اینکه موزیک متوقف شده است هنوز به رقصیدن ادامه می دهید.

ای عشق: ای عشق شیرین چرا اینچنین پیچیده ای؟

این نیز بگذرد.

عشق من مانند یک درخت است. ریشه هایش هر روز عمیق تر رشد می کنند و هیچ راهی برای از ریشه کندن ان ندارم.

همیشه از یک قلب شکسته قطره اشکی فرو می چکد.

عشق یک رویای جادویی است که برای همیشه در ذهن ما جای خواهد داشت.

فرشتگان عشق را می گیرند وبر قلب ما می پاشند.