عشق

هر چیزی در باره عشق

عشق

هر چیزی در باره عشق

دکتر شریعتی در باره عشق می گویند:

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ( دکتر علی شریعتی)


***************************


دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند ( دکتر علی شریعتی )

***************************


اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است ( دکتر علی شریعتی )

***************************


اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است (دکتر علی شریعتی)



***************************


وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی)



***************************


اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)



***************************


به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد (دکتر علی شریعتی)

کی کمتر عاشق میشه؟

کی کمتر عاشق میشه؟مرد یا زن! - آکاایرانکی کمتر عاشق میشه؟مرد یا زن!

 کی کمتر عاشق میشه؟مرد یا زن!

● چرا مردها عاشق نمی شوند... آیا پسران ما در فضایی هستند تا بتوانند این حس را تجربه کنند، در حالی که از کودکی دائم به آنها هشدار داده شده که احساسات چیز غلطی است، یک حس زنانه است و نباید خود را دچار احساسات نمایند. احساسات خود را بایستی کنترل کنند، براساس احساس خود رأی صادر نکنند و حتی احساس را به نیشخند می گیرند. از کودکی در آغوش پدرانی بزرگ شده اند که بدتر از ایشان مغبون فرهنگ مردسالارانه بوده و احساسات را سرکوب کرده اند وآن را یک رفتار زنانه می پندارند و موفق نشده اند فرصتی را به دست آورند تا عشق را به معنای واقعی و بیان احساسات را در محیط سالم و خانواده ببینند، بشنوند و حس کنند. از کودکی تا پیری تحت لوای نام مردانه، به آنها یاد دادند تا با اشتغال به کارهای سخت، رفتار خشن و حتی گفتار خشک خود را مبرا از احساسات نشان دهند تا به قول مردم مرد شوند و مرد باشند. از کودکی هر وقت که از لطافت روحشان قطره اشکی در چشمانشان ظاهر شد مورد شماتت و سرزنش قرار می گیرند که چرا گریه می کنید، گریه کار دخترهاست، چرا مثل دخترها حساس و زودرنج شده اید. از کودکی بین دنیای خودشان و دنیای دختران فرسنگ ها فاصله می بینند،به آنها گفته شده که دختران حساس و ضعیف هستند، که البته یا با این موضوع کنار آمده و با دنیای پسرانه خود رشد کرده اند و یا از همان کودکی از منع بسیار، شیطنت های جنسی شان گل می کند و سربه سر گذاشتن دخترها تفریحشان می شود و یا از کودکی در محیط زنانه و دخترانه رشد کرده و تماماً خلق و خوی دخترانه پیدا می کنند که موفق به تجربه صلابت و سختی های رشد جسمانی پسرانه خود و درک فضای روحی آن نمی شوند. از کودکی شاهد تضاد رفتار پدر و یا دیگر مردان جامعه اطراف خویش بوده که با زن و یا ناموس خویش چگونه سختگیر ویا چون یک زندانی رفتار می کنند و با زنان بزک کرده کوچه و خیابان چگونه نرم و انعطاف پذیر بوده و آنها را ستایش می کنند. از کودکی شاهد خلاء عاطفی و معنوی پدر و مادر خویش بوده و هرگز پدر را ندیده که برای مشورتی همسر خویش را به سوی خود بخواند و یکی از فعالیت های روزانه اجتماعی اقتصادی خود را با او درمیان بگذارد و یا حتی در مورد نحوه رفتار فرزندان خویش با هم مشورت کنند و چه بسا بسیار شنیده که پدر، همسر خویش و جمعیت زنان را به ناقص العقلی تشبیه و تمسخر می نماید. از کودکی شاهد عدم تفاهم پدر و مادر و یک ازدواج اجباری وبه تکلیف بزرگترها بوده و حالا پدر است که از کله سحر از خانه خارج می شود و آخر شب به زور به خانه می آید. مادر خانه هم با سرهم کردن کارهای خانه، خودش را با قدم زدن در خیابان ها و دیدن ویترین های پرزرق و برق یا با راه انداختن مهمانی های مجلل یا پیش فک و فامیل و دوست و همسایه به درد و دل غم و غصه های خانوادگی اش مشغول بوده و ساعت به ساعت ارتفاع چاه خلاء عاطفی خانواده را عمیق تر و عمیق تر می کنند. از کودکی دائم تحت تشویق و عنوان کودک خوب، باید و نباید شده و گاه با تشویق یا تنبیه سعی در تربیت او شده است و او را چون گنجشکی زیبا در قفس طلایی و لوکس اسیر باورهای شکست خورده پدر و مادر محبوس یا مراقبت می کنند و فرصت هرگونه تست و لمس احساس ورفتارهای جدید از او سلب شده است. از کودکی به خاطر مشاجره و اختلافات پی در پی والدین و جدایی و از هم پاشیدگی خانواده، یا با مادربزرگ، عمه و خاله یا تنها با یکی از والدین، مادر یا پدر و یا همچون گوشت قربانی هر چند مدت یک جا و یا در کوچه و خیابان و داخل پارک ها گذر عمر می کند. از کودکی با بغض و یک حس مردانه ای که روزی فرا خواهد رسید تا از حق و حقوق مادرش حمایت و ظلم های وارد شده به او را جبران نماید و با این حس ترحم به بقیه زنان دنیا نیز نگاه می کند و چنانچه زن آینده او دختری مظلوم باشد، با این حس، او یک جوانمرد و در غیر این صورت یک انسان سرخورده و مغبون خواهد شد. از کودکی چنانچه در آغوش مادر و خواهرها و با صفت زنانه خوی گرفته باشد و طی مراقبت های خانوادگی تمام فعالیت های شخصی و اجتماعی خود را با جماعت زنان خانواده هماهنگ کرده و تحت حمایت و مدیریت این قشر رشد کند، در آینده نیز با تغییر فضای محیط زندگی و حتی شریک زندگی، زن او جایگاهی نخواهد داشت جزء یک مادر حامی و بسیار علاقه مند است که همسر او ادامه دهنده نقش مادرش در زندگی اش باشد. نمی دانم با این همه تجربیات تلخ و زخم و صدمه که به روح پاک این پسران از کودکی تا... وارد شده است و همچون یک نشان حک شده تا پیری با خود حمل می کنند و روز به روز بر داغ زخم خود بیشتر جراحت وارد نموده و خود را تا خوشبختی دورتر و دورتر می بینند و برای دقایقی هم که شده لذت عشق و دوست داشتن را تجربه نکردند وحتی مجالی برای نظاره و مشاهده آن نیز نداشتند، الفبای آن را یاد نگرفتند، اصول آن را نیاموختند، با خود بیگانه اند و علاقه ای به خویش ندارند، با نگاهی پر از غبطه و حسرت به همه چیز و همه کس خیره می شوند، یا از خشم نهفته درون سعی در تخریب محیط خود می کنند تا دیگران هم مثل آنها شوند و یا با تمسک به دیگران آرزوها و خیالات خویش را در وجود دیگران فرافکنی کرده و در پی دیگران انگل وار و برده وار، قصد تحقق خواسته های خویش دارند... آری آنقدر این فضا مسموم از کمبودها، خشم ها و تضادهای دیده شده و تجربه شده است که نه خود قادر به ایجاد یک فضای سالم و عاطفی برای پرورش دانه های عشق آینده خویش است و نه قادر به پذیرش و نگهداری فضای اکتسابی است که دست بر قضا می تواند شروعی برای تبلور یک محیط عاطفی و عاشقانه سالم باشد. ● چرا زنان عاشق نمی شوند... آیا دختران ما در فضایی هستند که بتوانند این حس را تجربه کنند؟ در فرهنگی که دختران ما از درون قنداق خود به عقد دیگری درمی آیند و نشان دیگری می شوند. در فرهنگی که دختران ما از همان سنین کودکی با تکه توری سفید در آرزوی ازدواج در بازی های خود به تجسم مرد آینده خود مشغول هستند. در فرهنگی که دختران ما از کودکی شاهد دعای خیر مادر و خاله و عمه و زن دایی برای عروس شدن آنها و به خانه بخت رفتن هستند. در فرهنگی که دختران ما برای فرار از فشار تعصبات خانوادگی پدر و برادران خویش در آرزوی ازدواج و فرار از خانه لحظه شماری می کنند. در فرهنگی که دختران ما از همان کودکی در آرزوی آمدن یک مرد خوش تیپ و پولدار و مهربان و بردن آنها به سرزمین عجایب هستند. در فرهنگی که دختران ما شروع عشق را در مالکیت می دانند و تمام تلاش خود را در اسارت و کنترل مردان خویش سپری می کنند. در فرهنگی که دختران ما نشانه عشق مردان را در توجه بی حد و مرز آنان به خود می دانند و تمام تلاش خود را با هزاران دستاویزی برای جاذبه ای ظاهری متمرکز می کنند. در فرهنگی که دختران ما از فعالیت های اقتصادی خودکفایی شخصی برحذر می شوند و زندگی مشترک یک ضرورت دفاع مالی است.در فرهنگی که دختران ما چنانچه زندگی مستقلی را در پیش گیرند مورد سرزنش و کنترل و اهانت جامعه اطراف خویش قرار می گیرند. در فرهنگی که در صورت شکست در زندگی مشترک خود، مادر شدن را دستاویزی برای حفظ خانواده می پندارند. در فرهنگی که دختران ما ازدواج را همچون یک مسابقه رقابتی برای سبقت گرفتن از دخترخاله، دختر عمه، دختر همسایه و دوست و آشنا می دانند و گذر از این مرحله حکم یک پیروزی را دارد... در فرهنگی که دختران ما ارزش والای زن بودن خویش را نیاموخته اند و برای کسب سکوی رقابت وارد دنیای مردانه شده و ارزش های زنانه خود را زیر پا می گذارند. در فرهنگی که دختران ما اغفال زرق و برق های زندگی شده و برای پر کردن خلاءهای خویش به جلوه های ظاهری و بزک های زنانه روی می آورند تا هرچه بیشتر جاذبه و هواخواه پیدا کنند. در فرهنگی که دختران ما برای رهایی از محدودیت ها و سنت های قدیمی جامعه شعار آزادی های روشنفکرانه سر داده و بستر تمدن خویش را در سنت شکنی و پشت پا زدن به همه ارزش های زنانه می دانند. در فرهنگی که دختران ما همیشه مورد تهدید افراد شرور جامعه می باشند و برای در امان ماندن از شر مردان شرور، باید مردی را به عنوان صاحب و حامی انتخاب کنند. در فرهنگی که دختران ما با نظاره سرگذشت مادران خویش سناریوی زندگی را تنها در اطاعت و در خدمت بودن و بچه آوردن و بچه بزرگ کردن و در نهایت فراموش شدن خویش و ارزش ها و آرزوهای خود می دانند. در فرهنگی که دختران ما الگوی واقعی زن بودن و زن ماندن و حفظ جایگاه عاطفی و احساسی خویش بدون رقابت با مردان را گم کرده و نشناخته اند. آیا مگر نه این است که خیلی از ما پدر و مادرها همیشه با آه و افسوس یاد روزهای جوانی خود می کنیم که چرا باید به هزاران دلیلی که تنها تعداد محدودی از آنها ذکر شد این انتخاب اجباری و این سرنوشت غیرقابل تحمل را داشته باشیم؟ چرا نتوانستیم زندگی خوبی را شروع کنیم و ادامه دهیم؟ چرا ما را مجبور به ازدواج با فلان کس که فلان آشنایی و فلان رابطه با عمو و عمه و همسایه را داشته، نمودند؟ چرا گرفتار تحمل زندگی شده ایم که شب ها تنها فرصتی است تا کودکانمان را در آغوش بگیریم و شیری تلخ که حاصل فشار تنش ها و غصه های روز بوده را به حلق او بریزیم و با دلی پرحسرت و آزرده، آرام آرام گریه کنیم و با صدای هق هق های آرام خود برای طفل دوست داشتنی و پاکمان لالایی بخوانیم. آیا کودک پسر یا دختری که لالایی او صدای هق هق مادرش است طعم عشق را می چشد؟ آیا تاکنون که دلی پر حسرت داریم و کودکانی شیرین و معصوم در دامن، از تجربه تلخ خود درس گفته ایم تا اکنون که عدم آگاهی و بی تجربگی طعم شیرین لذت زندگی را از ما گرفت، شرایط، امکانات و یک فضای سالم عاطفی برای کودکمان ایجاد نماییم(همان هزاران دلیلی که مانع تجربه یک عشق شیرین و ماندگار در زندگی ما شد) تا او بتواند از همان کودکی آن را حس کند، بیاموزد و در سن خودش آن را تجربه کند! از خود سؤال کنید، از همسرتان نیز سؤال کنید، سپس تصمیم به پدر و یا مادر شدن بگیرید... از افراد خردمند و با تجربه، از مشاوران و عالمان این حرفه کمک بگیرید... مسلماً با همین سطح آگاهی که هستیم نمی توانیم کودکانمان را برای شرایط بهتر و غنی تر رشد دهیم، مگر این که آگاهی خود را غنی سازیم و از حمایت معنوی مشاوران زندگی بهره ببریم. پس عاشق واقعی کیست و چگونه می توان عشق را تجربه نمود؟ خداوند بزرگ می فرماید اگر می خواهید به عشق من متبلور شوید باید از عشق زمینی آغاز کنید. آیا ما می توانیم با این عشق های دروغین و بی اساس بستر عشق ورزی به خداوند مهربان را طی نماییم، مسلماً خیر... و آیا تا ما خود را از صمیم قلب و با صداقتی بی همتا دوست نداشته باشیم قادر به عشق ورزیدن و محبت به دیگری هستیم؟ مسلماً خیر... پس روشن شد تا من سایه های عمیق زخم های روح شکنجه شده خود را در زندگی شخصی، اجتماعی خویش نبینم و حس نکنم و از روی محبت، مرهمی صحیح از داروخانه همین طبیعت بخشنده و غنی فراهم نسازم و تا من ارتفاع خواست ها و آرزوهایم را به وسعت توان و قدرت روحی جسمی خویش نیفرازم و تا من ظرفیت کاسه طلب محبت از دیگران را حداقل برابر یا کمتر از میزان بخشش و دهندگی خود تقلیل ندهم و تا من در سایه همت و تلاش، نور آگاهی و معرفت را بر جوانب روحی، جسمی خویش نیندازم و تا من غنچه همیشه شاداب مهرورزی را بدون هیچ شرط و شروطی به مردم هدیه نکنم و تا من موجودیت عشق، دوستی و محبت را با اسارت و کنترل مختل نکنم و تا من عشق را با کلامی ساده و زیبا و یک سلام بی ریا آغاز نکنم، پس خطا رفته ام و دست خالی بازگشته ام. پس پرنده زیبای عشق را به پرواز درآورید، اگر بر بام شما نشست که به شما تعلق دارد، در غیر این صورت از ازل نیز به شما تعلق نداشته است.

ناگفته هایی جدید در باره عشق

ناگفته هایی جدید در باره عشق - آکاایران

چاپ

در سومین شماره ماهنامه زندگی مثبت ، دکتر شهرام یزدانی نتایج برخی از آخرین مطالعات محققان را درباره عشق بیان کرده است. او از پژوهش‌هایی می‌گوید که ثابت می‌کنند شور عشق (یا همان عشق رمانتیک) احساسی موقت، زودگذر و غیرقابل اعتماد است؛ و نیز نتایج تحقیق محققانی را نشانمان می‌دهد که خواسته‌اند بفهمند چه چیزی ضامن بقای یک زندگی زناشویی است.

ناگفته هایی جدید در باره عشق

شور عشق، استارت یا سوخت
شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول می‌کند و خواب و خوراکمان را می‌گیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل می‌کنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما نمی‌توانیم فقط با استارت‌زدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم. شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد- مثلاً پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاهی که از کارکرد مغز عکس می‌گیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند یا عکس آنها را نشانشان داد. کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق، فقط آن قسمت‌هایی فعال می‌شود که مربوط به «پاداش فوری» است- همان قسمت‌هایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال می‌شود؛ یا در افراد معتاد به کوکائین، همان قسمتی که بعد از مصرف ماده‌ی مخدر به فعالیت می‌افتد. این قسمت‌های مغز، تشکر فوری را اعلام می‌کنند، و یک چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد. در حالی که مغز، قسمت‌های دیگری هم دارد که مربوط به پاداش‌های طولانی‌مدت است.

دو پژوهشگر دیگر به اسم‌های بارتل و ذکی آمدند همین کار را روی کسانی کردند که عشقشان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند- همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان، بیشتر هم شده است .عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمت‌هایی از مغز آنها را فعال می‌کند که مربوط به «پاداش‌های بلندمدت» است- همان قسمت‌هایی که وقتی شما به شغل مورد علاقه‌تان فکر می‌کنید یا موسیقی مورد علاقه‌تان را گوش می‌کنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود.
نتیجه‌ی این پژوهش‌ها نشان می‌دهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکننده‌ی چیزهایی است که قابل اتکا نیستند، عشق رمانتیک هم که دستمایه‌ی شعر و غزل و رمان و فیلم‌های زیادی شده است و چیز قشنگی هم هست قابل اتکا نیست. در عوض، عشق رفیقانه قابل اعتماد، اصیل و ماندگار است.

بعضی اقوام اصلاً نمی‌دانند عشق چیست؟
عشق رمانتیک نه تنها کوتاه‌مدت و غیرقابل اتکاست که حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست که جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. به نظر شما آیا در بین همه‌ی اقوام و ملت‌ها شور عشق وجود دارد؟ یعنی مردم ِ همه‌ی جوامع و فرهنگ‌ها عشق رمانتیک را به این مفهومی که ما می‌شناسیم می‌شناسند؟

دو پژوهشگر به نام‌های یانکویچ و فیشر، 166 فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبیات و هنرشان بررسی کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که در 147 فرهنگ، عشق رمانتیک وجود دارد؛ اما در 19 قومیت،هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ یعنی در فرهنگ، ادبیات ، شعر و هنرشان هیچ اشاره‌ای به این شور عاشقانه نشده است؛ اما تشکیل خانواده می‌دهند، به خانواده‌شان علاقه دارند و برای آنها فداکاری هم می‌کنند. یعنی آن رمانتیسیسم که در ادبیات غربی و در ادبیات ایرانی خودمان هم می بینیم در آن فرهنگ‌ها معنایی ندارد. پس عشق رمانتیک چیزی نیست که بگوییم لازمه‌ی هر زندگی است؛ بلکه همان موتور محرک اولیه است. 19 قومیت از این موتور استفاده نمی‌کنند و ماشینشان بدون این استارت هم روشن می‌شوند.

در پژوهش دیگری از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسیده‌اند که «شما دوست دارید عشق رمانتیک مبنای ازدواجتان باشد یا نه؟» 
90 درصد آنها جواب مثبت داده‌اند. یعنی گفته‌اند «دوست داریم این احساسات را تجربه کنیم.» اما بعد از چند سال، از همین افراد، بعد از ازدواجشان پرسیده‌اند «آیا آن رمانتیسیسم اولیه در ازدواجتان وجود داشته یا نه؟» 33 درصد مردان و 75 درصد زنان گفته‌اند در نهایت با فردی ازدواج کرده‌اند که عاشقش نیستند و رابطه‌ی رمانتیکی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند که «عشق» نه شرط کافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.

عشق نوعی بیماری است؟
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شده‌اند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری پاتولوژیک است یا نه؟» و جالب است بدانید روان‌شناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کرده‌اند. در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم می‌آورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی می‌کند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی می‌شود. مثلا کسی عادت دارد هر شب 10 بار دست‌هایش را بشوید و اگر 8 بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب می‌شود و نمی‌تواند آسوده بخوابد.

عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یک ناقل خاص در سلول‌های پلاکت خون بیمار افزایش پیدا می‌کند. پژوهشگری به نام مارازیتی، افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند. پس عشق یک حالت وسواس اجباری ایجاد می‌کند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادت‌های خاصی می‌شود که نمی‌تواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل می‌کند.

هوش عاطفی‌ات را بالا ببر
با تمام این حرف‌ها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیده‌اند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیز قابل اتکا است؟» یعنی چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریه‌ای شکل گرفت که اگر برخی شباهت‌های اولیه بین افراد وجود داشته باشد صممیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود می‌آید که می‌تواند ازدواج موفق را تضمین کند. اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمی‌افتد. آقای اشتنبرگ که مثلث عشق را ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاق‌ها، بر خلاف انتظار، در مواردی اتفاق می‌افتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهت‌هایی به هم داشته‌اند اما پس از ازدواج تغییر کرده‌اند. پس خیلی وقت‌ها مشکل اینجاست که آدم‌ها تغییر می‌کنند؛ اما با هم تغییر نمی‌کنند: در دو مسیر یا با سرعت‌های متفاوتی تغییر می‌کنند. پس حالا این سوال به وجود می‌آید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز می‌تواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوج‌ها را تضمین کند؟»

پژوهش‌های زیادی نشان داده‌اند که هوش عاطفی یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک می‌کند به احساساتمان آگاه باشیم. بتوانیم عواطفمان را خوب بیان کنیم. آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم. ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم.
هوش عاطفی به ما کمک می کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان می‌شویم فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مساله‌ای معمولی حلش کنیم .این نوع هوش، یک چیز ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل می‌گیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدی‌ترین نقش را دارد؛ اگر دو طرف دارای هوش عاطفی بالایی باشند می‌توانند بفهمند که چطور همراه و همگام با تغییر احساسات و عواطف یکدیگر تغییر کنند تا زندگی‌شان به رشد و صمیمیت بیشتری منجر شود.

چقدر عاشق هستید ؟عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر، خواه ناخواه رخ می‌دهد. برای خیلی از روان‌شناس‌ها مطالعه این پدیده جالب است. بعضی‌ها مانند استرنبرگ حتی نظریه‌ای علمی ‌درباره عشق دارند. استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد. اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، ‌احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، ‌داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد می‌لنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و می‌خواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه؟ این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.

چگونه از این تست استفاده کنیم؟
عبارات زیر را بخوانید. معشوق‌تان را تصور کنید و نام معشوق‌تان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد 7، اگر نسبتا موافق بودید، عدد 6 ، اگر کمی‌ موافق بودید عدد 5، اگر عبارت را هم درست می‌دانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد 4، اگر با آن کمی ‌مخالف بودید، عدد 3، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد 2 و اگر به‌طور کامل مخالف بودید عدد 1 را جلو عبارت بنویسید.
1) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم. ?
2) او را خیلی جذاب می‌دانم. ?
3) او نسبت به بیشتر مردم، عیب‌های کمتری دارد. ?
4) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام می‌دهم. ?
5) به نظر من، او خیلی دلربا است. ?
6) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم. ?
7) وقتی با هم کاری را انجام می‌دهیم، کار برایم خیلی خوشایند است. ?
8) دوست دارم که او حتما مال من باشد. ?
9) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت می‌شوم. ?
10) خیلی وقت‌ها به او فکر می‌کنم. ?
11) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد. ?
12) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم. ?
13) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم. ?
14) خیلی به او علاقه دارم. ?

راهنمای نمره‌گذاری:
حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشته‌اید، با هم جمع بزنید.
• شمایی که بالای 89 نمره آورده‌اید، وضع‌تان خراب است. شما بدجوری عاشق شده‌اید و اگر صادقانه به پرسش‌ها پاسخ داده‌اید، در عشق‌تان هیچ شکی نمی‌توان کرد.
• اگر نمره‌تان حول و حوش 78 تا 88 می‌چرخد، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید.
• اما اگر نمره‌تان بین 68 تا 77 باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشق‌اید.
• کسانی که از 68 پایین‌تر آورده‌اند، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند.
• کسانی که از 58 پایین‌ترند، به‌ هیچ‌وجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیق‌شان را نگذارند عشق!